این یادداشت مربوط به بهمن ۱۳۹۲ است و جالب ان که هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
اگر این روزها، شما هم مثل من شنوده و خواننده اخبار داخلی کشور از رسانههای مختلف، بهویژه رادیو و تلویزیون باشید، حتما به دفعات، به چند دسته خبر درباره پدیدههایی که در یکی دوسال گذشته وارد زندگی ایرانیان شدهاند، برخوردهاید. دسته نخست، اخبار مربوط به یارانهها است که به اشکال گوناگون از جمله، تاریخ و ساعت دقیق پرداخت یارانه، اجرای فاز دوم یارانهها، حذف برخی دهکها از دریافت یارانه، تغییر یا عدم تغییر روش پرداخت یارانهها، چگونگی پرداخت یارانه در سالهای آتی و حتی انصراف فلان شخص مهم از دریافت یارانه، منتشر میشود. این خبرها، اگرچه نسبت به گذشته، کمتر مورد توجه مخاطبان قرار میگیرند، اما همچنان در راس تیترهای خبری قرار دارند.
دسته دوم، اخباری هستند که در مورد سهمیه و قیمت بنزین منتشر میشوند که از آن جمله میتوان به واریزشدن سهمیه بنزین به کارتهای سوخت با ذکر ساعت و دقیقه، تغییرات سهمیه بنزین، قطع شدن سهمیه بنزین برخی خودروها، قیمت بنزین در فاز دوم هدفمندی یارانهها و دهها خبر مرتبط دیگر اشاره کرد. البته این موضوع هم مانند یارانهها، دیگر چندان مورد توجه مخاطبان نیست و شوری در میان آنها ایجاد نمیکند، اما همچنان در میان تیتر اخبار رسانهها، به ویژه رادیو و تلویزون قرار دارد. البته پیامدهای سهمیهبندی بنزین از جمله، گم شدن و جاگذشتن کارت بنزین، سوزاندن کارتهای گم شده، تهیه کارتهای جدید و پمپ بنزینهای شلوغ، همچنان یکی از مشغلههای مهم مردم محسوب میشود.
موضوع سوم هم مربوط به افزایش قیمت کالاهای اساسی و پیرو آن، خط و نشان کشیدن سازمانهای نظارتی برای بازرسی محسوس و نامحسوس گرانفروشان و برخورد با آنان است که به سریال تکراری بهویژه در ایام نوروز و ماه مبارک رمضان تبدیل شده است. خبرهای نزدیک به این موضوع، از جمله تامین میوه شب عید، پر بودن انبار کالاهای اساسی، توزیع گوشت، مرغ و تخم مرغ برای متعادل کردن بازار و ملزم شدن فلان تولید کننده یا ارائه دهنده خدمات به کاهش قیمتها هم تقریبا هر روزه در رسانهها یافت میشود.
و مورد آخر و جدیدتر، اخبار مربوط به سبدهای کالایی است. دلمشغولی جدید ایرانیان. ارزش سبد، اقلام موجود در سبد، هندی یا ایرانی بودن برنج موجود در سبد،گروههای مشمول دریافت سبد و به طنز، جنس سبد هم به یکی از موضوعات مورد علاقه خبرگزاریها تبدیل شده است. جالبتر آنکه در برخی رسانهها، شاهد گله و شکایت مخاطبان از عدم تعلق سبد کالایی به خود یا ارزش کم اقلام سبد هستیم. موضوعی که به گرفتاری جدید دولتمردان تبدیل شده است.
چه بر سر ایرانیان آمده است؟ آیا کشوری با این همه نیروی کار تحصیل کرده ظرفیتهای قابل استفاده و ذخایر و منابع طبیعی گسترده، مستحق چنین نظام اقتصادی است؟ چرا پس از گذشت سالها از شکست نظام اقتصادی متکی به برنامهریزی، دولتمردان ما همچنان معتقد به جیرهبندی، کنترل قیمتها و سرکوب بازار هستند؟ چرا از تجربههای موفق دنیا استفاده نمیکنیم و اصرار به اختراع دوباره چرخ داریم؟
بنابراین، حداقل انتظار کارشناسان از دولت تدبیر و امید که با شعار رعایت قواعد اقتصادی و استفاده از روشهای علمی و آزموده شده کشورداری، به میدان آمده است، پایان دادن به این شلختگیها است. پایان دادن به دلمشغولیهای بیارزشی که مردم را دچار روزمرهگی و انفعال کرده است. چرا که اگر خواهان رشد اقتصادی پایدار و رسیدن به قافله کشورهای توسعه یافته هستیم باید افق دید و چشمانداز وسیعتری داشته باشیم و به جای صرف انرژی و وقت برای پرداختن به موضوعات کم اهمیتی چون سهمیه بنزین، میوه شب عید، گوشت برزیلی، یارانهها و سبد کالا، ذهن خود را معطوف موارد اساسیتر از جمله ارتقای سرمایه اجتماعی، قانونمداری، تلاش و کار بیشتر، افزایش استانداردهای زندگی، بهبود وضعیت زیست محیطی و ارتقای جایگاه کشور در جامعه جهانی کنیم. در غیر اینصورت، مطمئن باشید آیندگان ما را نخواهند بخشید.